دل نوشته های یک پسر

ساخت وبلاگ
دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 255 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 18:01

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 305 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45


به گزارش سایت دُرنا: هفته ی پیش موجودی (عکس بالا) در سواحل دریاچه ارومیه پیدا شد که دانشمندان را بسیار متعجب کرد.دانشمندان ایرانی و خارجی بعد از تحقیقات انجام شده روی این جانور و یافت خون نژاد آریایی در وی، او را "گرفین" یا همان هیولای کوچک اسطوره ای که در سفرنامه ی مارکوپولو و هاکل برفین هم ثبت شده معرفی کردند.طبق اسناد و اطلاعات ثبت شده،گرفین در عمق 60 متری زیست می کند،از نمک و موجودات تک سلولی تغذیه کرده و کمتر به سطوح بالا می آید.
اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینیدکه این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد.از دندان های این موجود عجیب و قریب معلوم است که او هم میتواند یکیاز سلطان های بزرگ دریا باشد ولی اندازه ی او بسیار کوچک تر از نهنگ وا کوسه است.البته شاید به حد نهایی رشد نرسیده باشد و عکس مربوطبه نوزاد حیوان باشد و این فرضیه را میسازد که در حد نهایی رشد شایدخیلی بزرگتر از نهنگ باشد!
این موجود به احتمال 99% در آکواریوم بزرگ شخصی کوروش کبیر هم زندگی میکرده و حیوانی درنده و قوی بوده.زیرا هخامنشیان در سنگ تراشی های خود همیشه نماد قدرت را کشیده اند مثل:شیر و سرشیر و چهارپایان دیگر. جالب است بدانید نخستین آکواریوم جهان،حدود 6000 سال پیش توسط آریایی ها ساخته شد و بزرگترین آکواریوم آب شوری که تا به حال به ثبت رسیده متعلق به کوروش کبیر می باشد. این خود دلیل انقراض گرفین را توجیه میکند چرا که این هیولای کوچک آریایی، برای ادامه بقا نیاز به حجم زیادی نمک دارد و البته لازم به توضیح نیست که آخرین زسیتگاه این جانور (دریاچه ارومیه) در حال خشک شدن است!

نماد گرفین در آرم شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما) هم دیده می شود.

بیایید با کمتر مصرف کردن نمک در غذا از نابودی دریاچه ارومیه و انقراض این جک و جانورهای آریایی جلوگیری کنیم!

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45


                                                 دانلود این مداحی از آپارات 


                                                

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 367 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

                               

                                         دانلود کلیپ با کیفیت بالا


                                        دانلود کلیپ با کیفیت پایین

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 603 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

دانلود مستند شهید خوب حجم 70 مگابایت

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 360 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

  دوستایگلم میخوام یه داستان براتون بگم زیاد قشنگ نیست اگر دوست ندارید نخونیدش اما اگرخوندیدش تا آخر بخونید

یه  روز کشوری بود که توش چند تا قوم زندگیمیکردن  با هم خوب بودن کنار همدیگر خوشبودن و داشتن زندیگیشون رو میکردن . نمیدونم چی شد که یه ویروس مرگبار وارد اونکشور شد اون ویروس باعث شد که همه برای هم جوک بسازن و جای اینکه با هم بخندن شروعکردن به ؛ به هم خندیدن کم کم از هم دور شدن و دیگه پشت هم نبودن و خیلی مشکلاتبراشون پیش اومد .  

چندسال بعد یه نسلی اومد که خیلی مهربون تر از نسل قبل بود . نسل قبلی ها هم خوب بودناما این نسل جدید یه چیز جدید بود یه نسلی که میخواست ایران رو از ویروس مرگبارپاک  اما راهش خیلی  سخت و صعب العبور بود .

ایننسل جدید هر روز بزرگ و بزرگ تر میشد تا این که یکی از این هم مرز های کوچولوموچولو که اندازه یکی از استان های اون کشورم نبود خواست به زور سه تا از جزیرههای اون کشور بگیره . اینجا بود که این نسل جدید عصبانی شد و اومد گفت آهای کوچولومن یه ترکم از نسل باقر خان و ستارخان از نسل علامه طباطبایی ها  حالا تو میخوای یه قسمت از کشور منو بگیری ؟؟همون موقع یکی دیگه گفت آهای شیخ من یه لرم عاشق این مملکتم من از نسل کریمخانزندم همونی که وکیل الرعایا بود حالا تو اومدی یه تیکه از کشور منو بگیری  ؟؟ یه رشتی گفت منم هستم از نسل سردار جنگل میرزاکوچک خان جنگلی یه مرد که حال و احوال انگلیسی جماعت رو گرفت  ؛ کم کم فارس هم اومد  گفت آهای منم هستم از نسل کوروش کبیر از نسلآریایی ها  حالا تو چی میگی  ؟؟؟ یه دفعه دیدن همه کنار هم وایسادن  گفتن حالا که ما کنار همدیگر هستم بیاید دیگهبه هم نخندیم اون ها باهم متحد شدن و دوباره به اوج برگشتن و بعد از اون دیگه هیچکشوری نه به خاک اون ها چپ نگاه کرد و نتونست بین اونها تفرقه بندازه  . این یه داستان بود اما  شاید بشه این داستان به واقعیت تبدیل بشه  اگر ما بیایم و خودمون رو جای اون نسل قراربدیم . بیاید تا با هم باشیم و نذاریم کسی بینمون تفرقه بندازه از این به بعد سعیمیکنیم به هم نخندیم با هم بخندیم . هر کس با این حرف من موافقه یا علی بگه و پایحرفش وایسه تا این ویروس مرگبار از کشور ما بره بیرون . یا علی


دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 283 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

سلام دوستای گلم  ....

شش ماه بود که به وبلاگم سر نزده بودم وغرق  کار و درس بودم  اما امروز گفتم یه سری به وبلاگ بزنم ببینم چهخبره . نمیدونم اگر پست های گذشته منو خونده باشید خبر دارید که دختری که دوستشداشتم بهم گفت نه اولش خیلی برام سخت بود اما به چیزی دست پیدا کردم که خیلی برامخوب بود. بعد از شنیدن اون جواب خیلی ناراحت بودم فکر هایی به سرم زد که الان بهشفکر میکنم واقعا خجالت میکشم چرا من این فکر و کردم . حالا تقریبا بعد از گذشت 14ماه از اون موضوع من دیگه اون مسعود نیستم نمیدونم چشم هام به دنیا باز شده یاشاید بزرگ شدم اون شکستن باعث بزرگ شدن من شد باعث شد چشمام به دنیا بازبشه وبفهمم هر کسی لیاقت دوست داشتن واعتماد و نداره این بزرگ شدن تو کار و حتی توزندگی اجتماعیم هم خیلی کمک کرد  . فهمیدمکه باید تو این زمونه هم باید گرگ بود هم بره تا با گرگ های زمونه مثل خودشونبرخورد کنی و با اونهایی که  واقعا مهربوننباید بره باشی . فهمیدم مهربون تر از پدر و مادر در این دنیا وجود نداره و این پدرمادر هستند که فقط ارزش دارن که زندگیتو براشون بدی فقط اون ها هستند که میتونن تواوج تنهایی هات برات بهترینم دوست و همدم باشن به شرطی که خودتم بخوای و ارزششونرو بفهمی .

خیلی چیزهای دیگرو فهمیدم ؛ دیر فهمیدماما خوشحالم که فهمیدم . الان که اینو گفتم یاد این مطلب قشنگ افتادم که براتون تعریفمیکنم .

یه روزی فرشته از شیطون می پرسه چطوریمردم گول میزنی ؟ شیطون میگه بهشون میگم بازم فرصت هست . بعدش شیطون از فرشته میپرسه تو چطوری مردم به راه راست هدایت میکنی ؟ فرشته میگه منم بهشون میگم بازم فرصت هست ...

خیلی جالب بود که هر دو تاشون یه حرف ومیزنن اما یکی در راه  راست و یکی در راه غیرمستقیم  نمیدونم شاید حکایت ما آدم ها حکایتیه تار مو که مرز بین انسانیت و خریت هستش .

شاید قبلتر از این اگر کسی میگفت زمانهمه چیز رو حل میکنه باورم نمیشد اما الان باور دارم چون نه دیگه به اون دختر فکرمیکنم نه برام مهمه  البته هنوزم اگر جاییببینمش مثل قبل باهاش صمیمی و گرم هستم اما دیگه هیچ احساسی نسبت بهش ندارم . 

یه سری تصمیم جدید تو زندگیم گرفتم . چرامن باید به پای کسی بسوزم که اصلا براش مهم نبودم منم به زندگیم میرسم  حالا که اینهمه در برای موفقیت بروم باز شده چرا باید با فکر یکی دیگه اونا رو ببندم .

من میخوام داد بزنم داد بزنم و بگم منموفقم من خدا رو شکر میکنم . ازخدا تشکر میکنم که یک خانواده خوب به من داد کمک کردتو کارم موفق باشم  بتونم تو رشته ای کهدوست دارم درس بخونم  بتونم خودم طبق میلمزندگیمو بسازم و پیشرفت کنم  . من تصمیمگرفتم این جهان سرد و ساکتی رو که برای خودم ساخته بودم  بترکونم  و به اوج برگردم بشم همون مسعود که همه دوستاشتنباهاش باشن و با اون زمان و سپری کنم . چیه بزارید یه ذره از خودم تعریف کنم  اعتماد به نفس بهم میده . در هر صورت دیگهناراحتی و غم بسه و الان زمان شاد بودن و موفق بودنه  . به قول یاس من میجنگم .

ممنونم از اینکه مطلبم و خوندید و تحملکردید از این به بعد هر وقت تونستید به وبلاگ من یه سری بزنید  . میخوام همه ی دوستام تو شادی و انرژی من شریکباشن .

دوستتون دارم به اندازه ی آسمونی که هیچتصوری ازش نداری

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

شبکه جم کلاسیک نمایش داد؛

دختران به یک دوست پسر اکتفا نکنند!


به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، در یکی از سریال های شبکه جم کلاسیک در حالی که دختری همراه دوست خود با دوچرخه عبور می کرد به دوست پسر خود برخورد و دوست پسرش را به دوستش که همراهش بود معرفی کرد.
در ادامه وقتی دوست پسرش از آنها جدا شد دوست این دختر به او گفت: «پس دوست پسرت که این همه از آن تعریف می کردی این بود؟»
وی در جواب گفت: « او خوش تیپ، با کلاس و سخت کوش است و حتی جدیدا یک موسسه خیریه راه انداخته است. باز هم از خوبی های او برایت بگویم؟»
دوستش پاسخ داد: «ولی تو هنوز پسرهای دیگر را امتحان نکرده ای!»
دختر: «تو عجب ضد حالی هستی ها!»
دوستش: «خب صادقانه بگویم. دوست پسرت با چیزهایی که از خودش به تو نشان داده است گاهی وقت ها فکر می کنم انتخاب خودت را کرده ای!؟»
دختر: «نه من نمی خواهم با اولین آدمی که سر راهم قرار گرفت انتخاب خودم را انجام دهم. من مثل خیلی از دخترها نیستم!»
گفتنی است که شبکه جم کلاسیک با پخش چنین سریال هایی سعی دارد روابط نامشروع دختر و پسر و حتی زیاده روی در این روابط را ترویج کند. اما این در حالی است که اینگونه روابط نه تنها در فرهنگ ایرانی اسلامی ما جایی ندارد بلکه بی عفتی در روابط خارج از چارچوب شرع و قانون از گناهان بزرگ محسوب می شود. به علاوه اینگونه روابط از دید دانشمندان و روانشناسان ضررهای فردی و اجتماعی بسیاری دارد که از جمله آنها می توان سرکوب شدن استعدادها، افت تحصیلی یا رکود علمی، ایجاد جو بدبینی، اضطراب، تشویش و احساس نگرانی، فقدان شناخت درست و واقع‌بینانه، محرومیت از ازدواج پاک، عدم اسقبال از تشکیل کانون خانواده، کم‌رنگ شدن ارزش‌های مکتبی و فرهنگ اصیل ایرانی، انحطاط اخلاقی، تهدید، خیانت به همسر آینده و ... را نام برد.

 

دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپ ها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد می شوند.  آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است. كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمی گردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمی شود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمی گردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد. دل نوشته های یک پسر ...
ما را در سایت دل نوشته های یک پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مسعود pesarironi1370 بازدید : 290 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت: 17:45